بنابه سرنوشتی محتوم ققنوسم
هرلحظه حریق حادثه ای آتش به خرمن هستی ام میزند.
تاخاکسترم آرام می گیرددوباره چون ققنوسی
ازخاکسترخویش سربرمیکشم
ومن میمانم ودوباره
س
و
خ
ت
ن
م