تقلیل
اگرنکبت وفرومایگی _ته کشیدگی ذوق واشتیاق وآرزونیست؟پس چرااینان تفسیرپُرغنای یک تصویردوسه ساعته راباتبدیل یک احساس عمیق به یک پیام کوتاه آنقدرتقلیل میدهندتافقط بتوانندآنرابه همان بیان مبتذل ودروغ هرروزتبدیل کنند؟که:"دوستت دارم"وتازه اینکارگان فاقد شخصیت مدام گال هم بدهندوخبربفتالندکه بیمایگی وفرومایگی راه بی بدیل عبورازسنت به مدرنیته است
مرگ دوستی
دوست داشتن بایدنامحدودوبدون قضاوت باشد.به قضاوتش که بکشی اسیرمیشودودرمحدودیت اسارت دق میکندومیمیرد
اندوهبارنیست؟
اندوهبارنیست که آنقدرصبرکنیم که ازروزنهی بدبخت ِدرِبسته ای مجبوربشویم چگونگی ِمرگ ِبی کفن ودفن خودبرتخت بیمارستان راببینیم
من که رفتم تومیخواهی بمانی صبرکنی خوب بمان!
پاداش
این درست است که وعدهی چیزهائی رادرآن دنیابه توبدهندکه دراین دنیا به خاطرمحرومیت ازآنهاهزارپوست ورداده ای؟
درستایش جنگ!
"استوارت میل"استادبلندقامت ِمکتب آزادی خواهیست.هم اوکه آزادی راراه برون رفت ازبسیاری ازمشکلات میداندوبه جد به نفی هرنوع خشونت میپردازدولی میگوید:
"خشک مغزیست که تشنگان آزادی تصورکنند که برای حصول آزادی نبایدجنگید"
این نشان میدهدکه نمیتوان همیشه به بهانهی دکترین"عدم خشونت"باتن دادن به ذلت ونکبت وبدبختی آزادی را کسب کرد.چه به هرروی آنچه آزادی رامعرفی میکند مخالفت کردن درموردچیزهائیست که به قلب ِنظام موجودراه میبرد
استاد وشاگرد
اینکه نیچه فیلسوف پرآوازهی آلمان میگوید:
"آنکس که همواره شاگردباقی میماند،زحمات آموزگارش را به خوبی جبران نمی کند"
راهی برای هیچ شاگردی باقی نمیگذاردجزاینکه برای جبران زحمات هرآموزگاری بایدازوبه لحاظ کسب همهی فضیلتهاجلوافتاد
جان وتیغ
مدتی درین هوس ولختی برآن فکرت دیگ سوداهمی پختم وبه تامل وتفکر،حسن وقبح عاقبت وخاتمه چون بسنجیدمی بدانستم که نادانی رانبوددانائی گرفتن،بغل گشائی به روی تیخ تیزوبی حیاوکینه توزجهل است
بهاران خُجسته باد
چهارشنبه سوری
درمجلس شراب رخ شرمگین مجوی
ازجویبارشعله گل کاغذین مجوی
این جشن بزرگ باستانی ومردمی رابه مردم صلح وشادی دوست وطنم
تبریگ
میگویم
زردی من ازتوسرخی توازمن
دوراهی ِچه کنم؟
میخواستم مخوف ومحتوم ترین دوراهی اجتناب ناپذیرزندگی ِآدمیان رابیابم.رفتم تارسیدم به نیچه که گفته بود:
"درعزلت خودت خودت رامثله میکنی ودرجمع،دیگران تورامثله میکنند"
دیدم بسیاری ازسوالات ماراگذشتگان داناجواب داده اندولی بقدری نوشتند وتکرارکردندکه موضوع های ساده رابغرنج کردند.
نوشته های احمق ترین آدمها
وجودبشربقدری پیچیده وغنی است که حتی احمق ترین آدمهامیتوانندقلم بردارندودربارهی او مطلب بنویسندولی بی تردیدآنچه ابلهان دربارهی آدمی بیان میکنند،شرح گنگ اشباحی است که سایه وارازنورآتش قفای خویش بردیوارغارنادانی میبینند یادت بخیرافلاطون!
ماهیان وآب رفته ازجوی
آب ِرفته به جوی بازنگردد.به فرض محال هم که برگرددبه حال ِماهیان مرده سودی دربرندارد
آنچه میخواهند
اینهامیخواهندرسایهی شمشیرهایشان بایستیم،زخمهایمان رابپوشانیم،خودرابزک کنیم،فکرسفرازسربدرکنیم،دربارانی که نمیباردخیس شویم وبا بغض هائی که درگلوداریم درجشنشان پایکوبی کنیم وشادباشیم
خشونت وبرادری
به انگارهی من این خام اندیشی است که کسی فکرکندازدل برادرکشی نتایج برادرانه چون گل خوش رنگ وبوئی جوانه میزند
ناله
وقتی کسی ازدرون خراب میشود،ناله های حاصل ازدردفروپاشی درونش راشب درخوابهائی که میبیندمیشود شنید
بوی خاک باران خورده
بایدبوی خاک ِباران خورده درحافظهی بویائی ماریشه ای عمیق ترازحدمعمول داشته باشدکه بتوانداین همه باحسی خیالناک درهستی ماپا قرص کرده باشدبه هرحال اگرتصورازلی بودنش آسان باشدباورابدی شدنش دشواراست آدمی به فقدان چیزهائی که ازدست میدهدعادت میکند
مفهوم حقوق بشر
وقتی بوزینه مدعی عقل است ونگهبانی گوشت به گربه سپرده میشودوخربه قضاوت مینشیند
حقوق بشر
مفهومی است به بلندی داربرفرازدماوند
حد ِنفرت!
نمیشوداین همه ازچیزی یاکسی متنفربود،مگرآنکه قسمتی ازروحت آن رابسیاردوست نداشته باشد.
قدرشناسی ازصادق هدایت پدرادبیات مدرن ایران
وقتی صادق هدایت درپاریس پنجرهی اتاقش رافروبست ودرجریان مهلک گازی که به هرگوشه نشت میکرد،غوطه زد.تنهای تنهابود،امامااکنون درسلوک تاریخی خویش به منزلگاه قدرشناسی ازاورسیده ایم
امکان درک حقیقت بوسیلهی نادان
به انگارهی من عبورشتردوکوهان ازسوراخ سوزن
امکان پذیرترازدرک وپذیرش حقیقت بوسیلهی نادان است
بهای استقلال
خروج هرعنصرازمجموعه ای که درآن نطفه بسته وشکل گرفته،نوعی حرکت استقلال جوینده است که همواره بادردورنج ومقاومت وفشارروبروست
عکس،مذهب،ایدئولوژی
مادرعکسها،مذاهب وایدئولوژیهامیکوشیم زندگی های منجمدشده رابازتولیدکنیم
درهریک دقیقانمایشنامهی نوشته شده ای رامکرردرمکررمیجوئیم تابدقت بازیش کنیم
ومیکوشیم به خودبقبولانیم که لازم است تاپاجای پای گذشتگان نهاده احکام آنهاراموبمووبدون چون وچرااجراکنیم
تامل وتوقف درداوری
هیچکس نبایددرتقبیح آنچه که آن رانمیپسنددشتاب ورزد.زیراچه بساآن موضوع حاوی تاویل وتفسیری مکتوم ومستوروناشناخته براوباشد.
آن گل سرخ است توخونش مخوان
مست عشق است اوتومجنونش مخوان
یادهای حسرتبار
گاهی بی هیچ نقشهی قبلی کسانی قدم به زندگی آدمی میگذارندکه خاطره هاویادهای حسرتباررادرذهن بیدارمیکنند،شایداگراین افرادنباشندآن ذهنیات شورانگیزهرگزدرعمق ِهستی های رنج دیده جان نگیرند.
آمدن ورفتن
به هرحال ما اگرندانستیم چراآمدیم بایدبدانیم چرامیرویم.اگربرای آمدن بهانه ای نداشته ایم برای رفتن بهانه فراوان است.
اتفاق
این حقیقت ِانکارناپذیریست که آنچه درپیش هستی حصولش تنهابه کوشش توبستگی ندارد،حوادث بزرگ چون اتفاق نازل میشوندتنهاکارتواینست که کوشش کنی درمسیرشان باشی.این اتفاق بی هیچ دلیل وتوضیحی ممکن است یک شب اتفاق بیفتد.
یک شب آتش درنیستانی فتاد
سوخت،چون عشقی که برجانی فتاد
شعله تاسرگرم کارخویش شد
هرنئی شمع مزارخویش شد
کلمات
کم کم به کلمات وابسته شدم دیدم مرابه شکل دلپذیری اززندگی جدا وبه دورن ماجراهای مطبوع می کشانند.به زودی حس کردم درکلمات رازیست که رستگاری ازدرودیوارزندگی وکوچه وخانهی غمزده وتنهائی وتاریکی ونکبت وبدبختی را معنی میدهد.
مرثیه خوانی
من همیشه ازسُنت ِمرثیه سرائی وشنگ وشیون کردن آنهم درمورد حتمی ترین حادثهی زندگی ِهرکس سخت منزجربوده ام.
اندوه رادرخلوت تحمل کردن ومرگ راهمچون واقعیتی گریزناپذیرپذیرفتن رابیشتردوست دارم.
ماندگارترین تصویرآئینه ها
همیشه این خارخاردردل وجانم بوده که اگرقراربودهمهی تصاویری که برآئینه منعکس شده برجای میماندندومیشدآنهاراچون اوراق ِدفترخاطراتی ورق زد،برای هرکسی تنها وپایدارترین تصویرکه درآن هویداباقی میماندندتصویرخودش بود
حاکمان بی شرف ومهاجمین خون ریز
همیشه،حاکمان بی شرف،ازمهاجمین خون ریزهیچ کم وکسری که نداشته اند،سهل است،دربسیاری ازمواردکوتوله ترونسناس ترازآنهاهم بوده اند
معنی دوکلمه
دَبنگ=دبنگ مردی راگویندکه بچه اش رابه حساب اینکه بقیه هم به اندازهی خودش اورادوست دارند به دنبال خودبه هرکجا میبرد
دَبنگوز=کسی که دوست داردباحرافی جمعی رامتوجه خودکند
باورهای بی چون وچرای عشق
وقتی ازحیطهی باورهای بدون چون وچرای عشق بیرون رفتی
دیگرسن وسالت بالارفته است
حدود دوست داشتن
مگرچقدرمیشوددوست داشت؟چقدرظرفیت درجان آدمی برای دوست داشتن وجوددارد؟وقتی دوست بردی ودوست بردی ودوست بردی وپاسخی نبودسرانجام نفرت نهفته ای ازدرونت چون اژدهائی سربرمیکشدوپاسخی
هولناک میدهدبه آنهمه دوست داشتنهای بی جواب!
اسیرودروغگو!
نفرت انگیزترین آدمها آنهائی هستند که عشق خودراپنهان میکنندکه اگرزیرفشارتحمیلات این کاررابکنند اسیرندکه جزمرگ یابریدن زنجیرچاره ای ندارندویادروغگویانی هستندکه جزدروغ گفتن به خودجرات دروغگوئی به هیچ کس دیگری راندارند
راه گام اندیشه
راه رامیتوان دراختیارگرفت ولی افکاردرانحصارراه نیست،آنهابه راه خودمیروند،راه بایدبه گام وگام به راه اعتباردهد،هماهنگ وهمگام بااندیشه راه راطی میکنیم،گرچه بایددرنظرداشت سرمنزلی درکارنیست،هرچه هست راه است راه راه
راه برون رفت ازشک
اگرشکی که دردل میافتدکلمه مقدسی درکتاب آسمانی باشد
برای رسیدن به آن بی هیچ درندگی بایدسینه راشکافت
بیگانگی
وقتی بیگانگی رسالت آدمی گردد،اشکهارابهانهی بهتان به جاودانگی دردمیکنیم وبارنج حاصل ازدردهایمان عشق راموردتهمت قرارمیدهیم
نشانهی شکنجه های عسس!
تومیخواهی
من دامن سوخته ای ولکه های خونی دراه ببینم
وازآن تاقعرچاه قصهی شکنجهی عسس
پیش نروم؟
روزمرگی
چه مینویسی؟
آنچه مینویسم باقیماندهی یک شورقدیمی وریشه داراست،شورقدیمی من این بودکه آنچه راکه دیده ام بتوانم بنویسم به شیوهی خودم بنویسم.بنابراین آنچه می نویسم نوشته های متداولی نیستند-خط رمزی است ازیک نگاه خصوصی
زشتی!
این تنهازیبائی نیست که جذابیت دارد،اوجزشتیهاهمجذابیت خاص خودراداردبه همیندلیل است که ماوقتی میخواهیمکمدی الهی دانته رابخوانیم یکراست میرویمسراغ دوزخ.آیااین بدان دلیل نیست که ماازقبل خود راازقبل دوزخی میدانیم؟
میرغضب
"...این روزها میرغضبی شغل اداری شریفی است! که حقوقش براساس معیارهای اداری تعیین میشود وخوب هم هست!پس دلیلی نداردکه درباطن هرکارمندی یک میرغضب نهفته نباشد... "
محبوب من!حالاکه میروی برودیگردل نگرانت نیستم،من وتوهردوگناهکاریم ودرنتیجه روزی همدیگرراملاقات خواهیم کردتودزدی ومن مشرک،تورابه جرم دزدیدن قلب من ومرابه جرم پرستیدن ِتوبه جهنم خواهندبرد
چه کسی راست میگوید؟
اگرکسی میگوید:"برای تومی میرم!"به توبا حیله گری دروغ میگوید.حقیقت راکسی به تومیگویدکه برای تو زندگی میکند.
قضاوت!
آیا قضاوت کارمشکلی نیس؟خودبینانه ومسئولیت نشناسانه وخود فهیم پندارانه ودست آخرابلهانه نیست؟