تخیل
آدمی که اززندگی واقعی خسته شده دلش میخواهدشبش راباتخیل سرکند.آدمهای اینجائی هیچوقت دنیای واقعی راجدی نمیگیرندچون همیشه فکرمیکنند دنیای دیگری هست که درتعارض بااین دنیای واقعی است!
سه کلمه نماد ایالات متحدهی ایران
خراسان=جائی که خورشیدسرمیزند
آذربایجان=آنجا که آتش مقدس وجاودان آریائی درآن فروزان است
فارس=منزلگاه دیوانسالاری ملی وتساهل فرهنگی وحقوق بشر
بعدهربیداری!
روزهای باقیمانهی هفته راباخودم قرارگذاشتم که قلم وکاغذبگذارم کناربسترم وهنگام بیداری اولین جمله ای را که به خاطرم رسیدیاداشت کنم برای جای خالی مینیمالنویسی:
_خوب به هرروی شکستن قلم یگانه شاهکاربی همتای درزگیری وسانسوراست
_وقتی حقیقت آزادنیست شایعه جای حقیقت رامیگیرد
_کارشعروترانه زخم زدن به کسی نیست باآنهاتنهامیشوددریچه هاراگشود
مرگ
مثل حشره ای بودکه شتاب ِناگهانی آب ِیک رودخانهی خروشان اورابه تخته سنگی که ازآب بیرون بودپرتاب کرده باشدحرکت نزارشاخک ها وپاهایش توان کشیدن بالهای بلندوخیس اوراروی تخته سنگ نداشت ازغرق شدن نجات یافته بودتافرصت یابدزیرنورخورشیدبرتخته سنگ بمیرد!
جانیان کوچک
چشمانت راکه بازکنی دراطراف قاتل هائی میبینی که ازقتل هائی که مرتکب شده اندبیخبرند.مجازاتی هم برای آنان نیست سهل است نقل ونبات سرشان میریزند.شگفت آوراینکه گاهی برقتل مقتولین خویش میگریند!!!
خواهم رفت
اگرشربتی بایدت سودمند
زداعی شنونوشداروی پند
زپرویزن معرفت بیخته
به شهدظرافت برآمیخته
(عبید)
اینکه استوارت میل می گوید:"اگرآن خدای وحشی که بی جهت،علم ِکلام والهیات قرون وسطی تصویرکرده است حقیقتاً موجودباشد،خدانیست،بلکه اهریمن است واگرچنین موجودی مرابرای اینکه اورا(خوب)نخوانده ام جریمه کندوبه دوزخ بفرستدخواهم رفت"بدون شک نشان ازآن داردکه دین به دنیافروشان برای نیل به خواسته های شیطانی و حیوانی خوبش مقدس ترین باورهای دینی راهزینه کرده اندتابیشترمال وناموس مردم رادراختیارداشته باشند.بنابراین بایدبقول ولترنشست وفکرکردکه اساس این همه نابسامانی چیست؟ولتربعدازکنکاش زیاداعلام میدارد:چیزی که به نظرمن میرسداین استکه همهی بدبختیهای دست سازبشرازآن لحظه ای آغازشدکه شیادی ابلهی رابا تردستی وچابکی شکارکرد!
موسیقی
بدبختی!
بدبختی وقتی آغازمی شودوسفره پهن می کندو ماندگارمیشودکه تراژدی رنگ کمدی بگیردوخنده ازاشک تلخ ترشود.
یخ فروش!
زندگی قصهی اندوهبارپسرک لاغراندام سیه چردهی یخ فروشی است که ازاوپرسیدند:
_فروختی؟
گفت:
_نخریدند...آب شد!
دانش
هرکس نسیمی ازمقولهی دانش ازکوچه پس کوچه های فکرش گذشته باشدمیداندکه دانش را نمی توان به ضرب دگنگ عقیده ومسلک ومذهب تولیدکردوازآن به نفع انسان بهره گرفت
فرشتهی عدالت
وقتی کسی به اعدام رضایت بدهدتاازشکنجه خلاص شودبدون تردیدبایدفرشتی عدالت رامرده فرض کرد.
حکم قطعی جهان ابلهان
وای که جهان ابلهان چه دنیای دهشتنالی است.درفضای جهنمی هستی باورانه وسامانهی نکبت خیزلذاتشان بین جاهلان بیش از یک توافق کلی واصولی بدست نیامده،وآن اینکه:"هرلحظه مسیحی ظهورکندبایدبی درنگ اورابه صلیب کشید.بی تردید این استلال زنگ خطری رادردنیابه صدادرمی آوردکه دانایان با دقت بیشتری مراکزتولید جهل ومیادین متنوع اعمال جنایتکارانهی جهال رازیرنظرداشته باشند.نادانی نبود معصومانهی دانائی نیست که نوردانائی به آن بتابانی ونادان رابه باغ خوش دانائی بیاوری جاهلان به بزرگترین گنجینهی مکروفسادوتباهی و ثرورت سرشارسکه های تقلبی تکیه دارنددرفریبکاری ازشیطان کمک میگیرندبایدبرای درهم شکستن آنهابی هیچ تردیدی سرچشمه های نادانی راخشکاند
دروغ ودروغگو
اگرگفته شودکه:دروغ گفتن فقط بیان نبود ِچیزی نیست که وجودداردبلکه کاهش ازیاافزودن برچیزی هم که وجوددارددروغ محسوب میشودآنگاه بااین معیاربهترمیتوان دروغ را تشخیص دادومشت دروغگوی شیادراگشود
رسوائی
وقتی کاررسوائی به جائی بکشدکه دایره حق انتخاب تابدانجاتنگ شده باشدکه جزستمگری وخیانت پیشگی ودرزندان ماندن گزینه دیگری باقی نماندباید بوی گند تعفن تا آسمان رسیده باشد
من وپندارم
_چرازندگی کابوسی است که آدمی درحال تب می بیند ودراین کابوس واقعیت نمی تواندچیزی جزحدس وگمان باشد؟
_چون به هرحال آدمی همیشه درمعرض حملهی یک حیوان وحشی است.هروقت هم یک حیوان وحشی حمله می کندآدم همه چیزجزآن حیوان را ازیادمی برد!
_امانت دارراستین کیست؟
_هر کس (به فتح کاف)امانت دارواقعی وراستین اسرارتکاندهندهی جنایات خویش است
اباطیل نویسی
صرفنظرازگال دهندگانی که باپرگوئی های سست ونامربوط که موضوع سخن راآشفته میکندوگوش شنوندگان بینوای خویش راباانبوهی ازکلمات وجملات فاقدمعنی آزارمی دهندوسودخویش رادرشدت رقابتی می جویندکه بین آمال واقعی هرفردوتقوای الهی ایجادمی کنندو توفیق آنچنانی هم نمیابندبایدکوشش مزورانهی این نوع نویسندگان رانوع خاصی ازفریبکاری تلقی کردکه علیرغم این که وانمودمی کننداصولی برای هنرودانش بنیان نهاده اندولی دراصل فقردانش خودراباوفوراباطیل نویسی آشکارمی سازند.
راه رهائی
_.....اگرراهی هم باشدراه رهائی دراین بازی کودکانه وابله پسندانه نیست که خودرابا فریب بزرگ یا کوچک دیگری به جای بهشت موجوددرتورات وانجیل گال بدهیم.برای رها شدن ازبندهای اسارت باربایدبامناعت طبع وشجاعت قیدهربهشتی رابزنیم .....
_...این وجه مدرنیته(تجدد)که باوربه دل برکندن ازآسمان وبهشت دارد.دست کم جهنمی راباورداردکه درهمین دنیابرپاست والبته ابلهانی که دم به دم به آتش کورهی سوزان آن میدمند دمیدنی...
_.وبالاخره باران که بباردازدست چترهاکاری برنمی آیدماهمگی اتفاقی هستیم که افتاده ایم به همین دلیل وقتی
می اندیشم که دست کشی اززندگی هم نه تنها ناممکن بلکه حتی بی فایده هم هست بیشتر بغض راه گلویم را می بندد.....
شروع
اگرراه نجاتی باشدگریزازآلودگیست- کشتن سقف بلندوحدنهائی ایجادآلودگی است-این گزاره درعرصهی هرجان بی جان کردنی حتی درموردحیوانات هم مصداق دارد- بی تردیداین اصل اصولی ترین اصل باوربه عدم آزار وتنهاراه بی قیدوشرط نجات بشر است.