دریچه ی نجات
معلوم نیست دریچه ای را که آدمی برنگاه
سالک بی نیازی میبنددتنها
راه نجاتش نباشد
سیاست
درجوامع بسته ازدردکان سیاست که رد بشوی
عمله های عذاب نخاله وبی نزاکت وچشم دریده
خواهرت رابدون جحازوخطبه
عروس میکنند
اوکی؟
این چه بدبختی است؟
این چه بدبختی ونکبت ایست که من وتووقتی
رویمان توی روی هم می افتد
یکی بایداحساس حقارت ودیگری حس تحقیرش را
زیرلبحندی پنهان کند؟